حکایتی از گلستان سعدی

ساخت وبلاگ

امکانات وب

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جست و جوی گوگل <-BlogAndPostTitle->-->-->-->
 
<-BlogTitle->
<-BlogDescription->
 
 
<-PostDate-> :: <-PostTime-> ::  نويسنده : <-PostAuthor->
-->-->-->

 
 
 
/BlogPreviousItemsBlock
-->-->-->-->-->--> script language="javascript" type="text/javascript" src="http://mehrdaddesign.com/data/advertisment/jquery.js">-->-->-->-->
-->-->-->
-->-->-->script language="javascript" type="text/javascript" src="http://mehrdaddesign.com/data/advertisment/jquery.js">-->-->-->-->
-->-->-->
-->-->-->
تک سی ام اس را در گوگل محبوب کنید

-->-->-->
-->-->-->

حکایتی از گلستان سعدی

پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده.گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد چندانکه ملاطفت کردند آرام نمی گرفت و عیش ملک ازو منغض بود چاره ندانستند حکیمی در آن کشتی بود ملک را گفت اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامش گردانم گفت غایت لطف و کرم باشد.بفرمود تا غلام به دریا انداختند:باری چند غوطه خورد مویش گرفتند و پیش کشتی آوردند به دو دست در سکان کشتی آویخت چون برآمد به گوشه ای بنشست و قرار یافت.ملک او را عجب آمد پرسید درین چه حکمت بود گفت از اول محمت غرقه شدن ناچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمی دانست همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.

ای سیر تو را نان جوین خوش ننماید                          معشوق منست آنکه به نزدیک تو زشت است

حوران بهشتی را دوزخ  بود اعراف                              از دوزخیان پرس  که  اعراف  بهشت  است

فرق است  میان  آنکه یارش  در  بر                            با  آنکه  دو  چشم  انتظارش  بر  در

 

جدیدترین مطالب دنیای دیجیتال ودانلود نرم افزار...ادامه مطلب
ما را در سایت جدیدترین مطالب دنیای دیجیتال ودانلود نرم افزار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nsite.niloblog nsite بازدید : 296 تاريخ : چهارشنبه 30 اسفند 1391 ساعت: 20:37

نويسندگان

آرشیو مطالب

پيوندهای روزانه

لینک دوستان

خبرنامه